شروع پاییز آخر

ساخت وبلاگ
خوابم نمیاد..ساعت 12.5ه ..بعداز ظهر چند ساعت خوابیدم..بعدشم درس خوندم..الانم که اومدم تو تخت اصلا خوابم نمیاد..حوصله ندارم پاشم زولپیدم بخورم..

فردا روز اول گوارشه..بالاخره روماتو تموم شد..با دکتر علیمددی افتادم..خوبیش اینه نمیخواد صبح زود برم

استیجری هم با خودش بودم..خیلی سوال میپرسه ولی آموزشیه..امشب یکم کلستاز خوندم چون مطمئنم فردا مریضشو داره و میپرسه ..

 یک سال از اینترنی گذشت..خیلی زود گذشت..راستی امروز اولین روز پاییز بود..روز خوبی بود..یادش بخیر مدرسه ها..چه حس و حالی داشت..دلم تنگ شد

آخرین پاییزیه که دانشجوعم..غم انگیزه..عمر چقد زود میگذره..امروز داشتم موهای سفید روی شقیقه هام و پوست چروکمو تصور میکردم..واقعا ترسیدم ..بزرگترین ترس من پیر شدنه...باید اون زمانی که دیگه قراره پیر حساب بشم زمان زنده بودنم متوقف بشه

زندگی پوچم تموم بشه... 

+ نوشته شده در یکشنبه دوم مهر ۱۳۹۶ساعت 0:31 توسط ¡(]@#$ r(] |
دفتر جادویی من...
ما را در سایت دفتر جادویی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ainterntums8 بازدید : 80 تاريخ : جمعه 21 مهر 1396 ساعت: 23:02